چهارم آگوست ، سالروز دستور آغاز اعدام های دسته جمعی به دستور مستقیم خمینی است و به همین جهت میخواهم ، خمینی را از زاویه ای متفاوت بررسی کنم .
در این مقاله به موضوعات ذیل پرداخته می شود :
۱. اثبات هندی بودن خمینی و اجداد او
۲. دلیل کینه خمینی از ایران
۳. نحوه عملی ساختن نقشه اش
نسب خمینی :
در هندی بودن خمینی هیچ جای تردیدی نمانده و این امر بر همگان آشکار شده ، اما اینجا فقط چند سند در اثبات اصالت او ارائه می دهم.
هندی بودن جد خمینی :
پدر بزرگ روح الله خمینی ، به احمد هندی معروف بوده ، او که در سفارت انگلیس در هند کارگر بوده با کاروان سفارت انگلیس ، عازم ایران می شود . در آن زمان مرسوم بوده که هندی ها امامه سیاه بر سر می گذاشته اند اما مسلمان یا سید نبوده اند . مردم ایران و عراق آن زمان که از این اختلاف فرهنگی و رسم هندی ها بی اطلاع بوده اند ، آنان را سید می نامیدند و احترام زیادی برایشان قائل بودند ، بدین ترتیب احمد هندی را " سید احمد هندی " می نامند . و پیشوند و نسب غیر معتبر و ساختگی سید به پدر روح الله خمینی (سید مصطفی هندی ) می دهند که این نسب و پیشوند ساختگی به روح الله خمینی به ارث می رسد و در حالی که او هرگز سید نبوده ، اشتباها او را " سید " می خوانند ( برای خواندن جزئیات بیشتر به کتاب انگلیسیها در بین ایرانیان ، اثر سردینس رایت مراجعه فرمایید ) .
پدر خمینی :
محقق کتاب "شرح دعاء السحر" دستخط آقای خمینی را در مقدمه کتاب (در صفخه ۷ ) آورده است که متن ذیل در آن دستخط موجود است .
«اما بعد ، این فقیر درگاه پروردگار عظیم که افتخار انتساب به رسول کریم را دارد ، سید روح الله بن سید مصطفى خمینى هندى ، عفى عنهما ، و ...
خودش و خانواده اش :
به گفتۀ برادر خمینی یعنی " مرتضی پسندیده " که در روزنامه اطلاعات به تاریخ ۲۵.۱۰.۱۳۵۷ درج گردید : «جد خمینی یعنی "سید احمد الهندی" از اهالی شهر کشمیر هند بوده که در ایام جوانی به ایران سفر کرده است» و همچنین در صحیفۀ امام ، جلد دوم ، صفحه ۴۹۹ اینطور نوشته شده : « احمد عزیزم نامه شما واصل شد . از سلامت همه مسرور شدم . ماها با گرفتاریها مواجه هستیم تا چه شود . از سلامت خودتان و دیگران مطلعم کنید . از آقاى هندى به طور تفصیل بنویسید که .....»
محقق کتاب در پاورقی ، در مورد "آقای هندی" می نویسد: «آقاى سید نور الدین هندى برادر روح الله خمینی هستند » ، همچنین در یکی از اسناد حقوقی که صفحیه امام ، جلد ۱ ، صفحه ۱۳ درج شده ، می گوید: « این جانب سید روح اللَّه خمینى، حضرت مستطاب حجت الاسلام آقاى آقا مرتضى – مد ظلّه العالى- را در فروش تمامى چهار دانگ و نیم از هشت قطعه زمین مزروعى محله شهنه خمین و چهار ساعت و نیم از مجارى المیاه قنات خمین که معظم له مشترکاً براى این جانب و سرکار خانم همدم هندى خریدارى فرموده اند …» ، محقق در پاورقی در مورد "همدم هندی" می نویسد: « خواهر امام خمینى» .
آقای خمینی مجموعه اشعاری دارد که به عنوان "دیوان امام " توسط موسسه تنظیم و نشر آثار امام به چاپ رسیده است ، وی در این اشعار ، تخلص "هندی" را برگزیده است . به طور مثال در صفحه ۵۰ می سراید :
«راز عشق تو نگوید «هندی» … چه کنم من که ز رنگش پیداست» ، در صفحه ۶۸ :«همه ایّام چو «هندی» سر راهش گیرم … گر چه توفیق نظر در همه ایّامم نیست.»
در صفحه ۷۸ : « «هندی» این بسرود، هر چند اوستادی گفته است: … مرد این میدان نیم من گر تو خواهی بود مرد» و همچنین صفحات : ۸۱ ؛ ۹۲ ؛ ۱۲۸ ؛ ۱۳۱ ؛ ۱۳۹ ؛ ۱۵۶ ؛ ۲۹۹ هم تخلص به هندی به چشم می خورد .
پس تا به اینجا متوجه شدیم که جد خمینی اهل هند بوده و همچنین پدر بزرگ ، پدر ، برادر و خواهر او به دلیل هندی الاصل بودن ، مشهور به "هندی" بوده اند ، پس ثابت می شود که اصل و ریشۀ خمینی "هندی" است .
پس از اثبات هندی بودن روح الله خمینی ، او را آقای هندی میخوانم .
تنفر هندی ها از نادر :
تاراج در کنار کشتار عظیمی که نادر شاه افشار در دهلی صورت داد او را به یکی از منفورترین چهرهها در تاریخ هند تبدیل کرده است. نفرت هندیان از نادر و زشت کرداریهای او ، بیشباهت به نفرت ایرانیان از چنگیز ، وحشیگریهای مغولان ، حمله اعراب پس از اسلام و کشتار دسته جمعی مردمان به واسطه دستور مستقیم آقای هندی یا روح الله خمینی نیست . وحشت و ترسی که از نادر و اشغالگران ایرانی در دل هندیان افتاده بود بدان حد بود که بسیاری از آنان نادر را «بلای آسمانی» مینامیدند . نه تنها در آن زمان مثلی میان هندیان رواج داشت که اگر شخص هراسانی را میدیدند از او میپرسیدند: «چرا ترسیده ای؟ مگر نادر به دنبال توست» ، بلکه تا به همین امروز هم یکی از تندترین شعارهای آنها در تظاهرات اعتراضی شعار «نادر شاهی مرده باد!» است .
احساس درونی آقای هندی نسبت به مردم ایران :
مردم ایران برای آقای هندی اهمیتی نداشتند . او سالهای سال با نقشه و حیله و صبر توانست در منصب قدرت فرمان روایی کند و آرزوی نابودی و مرگی که برای ایرانیان داشت را عملی کند .
ولی سوال اینجاس که آیا او یه بیمار روانی بود ؟
یا قصد جبران خسارت حمله نادر شاه افشار به هند را داشت ؟
آقای هندی در مکان های مختلفی حس خود را در مورد ایرانیان بیان کرد :
زمانی که آقای هندی درون هواپیما در حال برگشت به ایران بود ، خبرنگار از او پرسید : از برگشت به ایران چه حسی دارین ؟ او صادقانه پاسخ داد : هیچ ، و بعد ساکت شد .
در بیت ذیل به صراحت میتوان میزان علاقه مند بودن آقای هندی به ایران را متوجه شد :
هندی زهند تا به سر کویت آمده است
کی دل دهد به شاهی شیراز و ملک طوس
ایشان در اینجا واضح و آشکار بیان میکند ، که هیچ تمایلی برای حکومت داری کردن و خدمت کردن به ایران ندارد .
با نگاه و بررسی صبر و شکیبایی و سیاستی که روح الله هندی در سالهای متمادی ، از خود نشان داده بود ، میتوان به هدفمند بودن کارهای او پی برد ، قلب او نه برای اسلام ، و نه برای ایرانیان می تپید . اما آیا روح الله هندی بعد از سالها دوری از وطن خود ، بازم هم با هندی ها در ارتباط بود ؟
سند دیگری در روزنامه ایران آزاد ، شماره ۷۳ ، در مهر ۱۳۵۱ منتشر شد که نشان دهنده ارتباط تنگاتنگ روح الله هندی با مردم کشورش می باشد ، در نامهای که بعد از فوت آیت الله حکیم در هند ، سیّد علی عبقائی (عمو زادۀ روح الله هندی ) و دیگر مسلمانان اعلام میکنند : «حضرت آیتالله خمینی(روح الله هندی ) مدظله الانوار اعلم هستند و شیعیان هندوستان از ایشان تقلید میکنند.»
روح الله هندی مردی با استعداد در زمینه تظاهر بوده ، تظاهر به آنچه که نبوده ، او سالهای زیادی را صبر کرده بود تا چاره ای جوید و بتواند نسب ایرانی برای خود مستند سازد و به همین خاطر سالهای زیادی ، خود را از صحنه سیاست و فعالیت در اجتماع محروم کرد ، که نکند نامش در جایی مکتوب شود ، او حتی در حوضه علمیه مریدان و شاگردانش را بر علیه سید شهاب الدین نجفی مرعشی شورانید ( زیرا نجفی مرعشی علم زیادی در شجرنامه شناسی داشت . در اوایل شروع کار روح الله هندی در حوزه ، نجفی مرعشی بیان می کند که روح الله هندی الاصل است و سید و عرب نژاد نیست ) و شاگردان روح الله هندی ، به خانه نجفی مرعشی رفتند و او را با تهدید به مرگ ، خاموش کردند .
او ۳ شناسنامه از ۳ شهر متفاوت ایران میگیرد و در نهایت موفق میشود حیله گرانه فامیلی هندی را از روی نام خود بر دارد و خود را ایرانی جا بزند ، علیرغم او برادر ناتنی وی ( آیت الله مرتضی هندی معروف به آیت الله مرتضی پسندیده ، که از پدر مشترک بودند ) در کتاب خاطرات خود ، صفحه ۵۳ به هندی بودن خود میبالد و خود و برادرش " نورالله " را هندی می خواند .
او گاهی در مسیر هدف شوم خود ، با خود درد دل می کرده و به خود قوت قلب میداده ، در بیت :
" خوش دل از عاقبت کار شو ای هندی ازآنک
بر در پیر ره از بخت جوان آمده ام "
که از دیوان اشعار وی برگرفته شده است میتوان اینطور نتیجه گرفت که خود او را در شرایط و راه پیچیده ای قرار داده ، لذا به خاطر هدفی بسیار والاتر ، خود را دلداری و خویشتن را به خوشنودی که در انتهای این مسیر می تواند بدست آورد ، وعده می داده . اما به راستی سعادتی که ذکر می کند چیست ؟ انتقام کشتار نادر شاه در هند ؟ یا شوق رهبری و طمع قدرت ؟
او خود را با حیله و دروغ گویی برای عوام مردم ناآگاه و بی سواد آن دوره ، تبدیل به الهه مقاومت و رهبری مردمی می کند . روح الله هندی میدانست که بعد از ورود به ایران ، سخنرانی خواهد داشت و در این سخنرانی باید آخرین تیر خود را شلیک کند و باید بعد از این سخنرانی مهم ، همه مردم را در پشت خود به صف در بیاورد ، به همین جهت بار دیگر از استعداد وافرش به تظاهر و دروغگویی استفاده می کند و در قالب روباهی پیر ظاهر میشود و وعده هایی می دهد که همگان را تحت تاثیر قرار دهد که البته مکارانه ، موفق می شود . اما هرگز به فکر انجام دادن وعده های تو خالی که به مردم داده بود نبود ، جز تشکیل حکومت استبدادی و مخوف جمهوری اسلامی ایران .
او در ابتدا برای مشروعیت دادن خود تلاش میکند و پس از مشروعیت گرفتن ، به آسانی رنگ می بازد و غضب پنهان خود را آزاد می کند و چهره شیطانی و پلید خود را آشکار می کند . او چون کفتاری شروع به سلاخی ایرانیان می کند ( قانون اساسی را نه بر اساس دموکراسی و نظریان علمی و نه بر اساس آیات قرآن و کتب مقدس بنا می کند ، بلکه بر اساس قانون اسلامی وضع می کند ، که خود او آنان را تفسیر کرده بود ( او یکی از مراجع تقلید آن دوره بود ). او حتی با کلمه " دموکراسی " هم مخالفت می کند و نام "جمهوری اسلامی دموکراتیک ایران " و هر نامی که در آن دموکرات به کار رفته باشد را رد می کند و نام ایران را " جمهوری اسلامی ایران " می نامد ، او حتی آرم باستانی پرچم ایران که نماد ایران بود را با آرم سیک های هندی عوض کرد .
روح الله هندی را هم میتوان یک منتقم و هم با نگاهی به کتاب های به جا مانده از او ، او را یک بیمار روان پریش نامید . او در کتاب توضیحت المسائل خود به ترویج فحشا ، کودک آزاری ، زنا ، سکس با بستگان ، حیوان آزاری ... می پردازد . ایشان در مواردی توضیح میدهند که اگر شخصی با عمه و خاله خود رابطه جنسی برقرار کند ، چه حکمی دارد و چطور می شود با مادر زن خود بدون اشکال فقهی رابطه جنسی بر قرار کرد ( مساله ۲۳۹۶، ۲۴۰۱ ،۲۴۰۵ ) ، در موارد دیگری نحوه فریب دادن زن ها در تجاوز به آنان را توضیح میدهد او با صراحت زن را کنیز مرد و حتی کمتر از انسان می شمارد ، و منزلت زنان را از حیواناتی چون الاغ و قاطر هم کمتر می داند و تجاوز مقعدی به زنان را حق طبیعی مردان میداند . حیوان آزاری ( تجاوز به حیوانات ) را در مساله ۱۳۵۱ بلامورد می داند ، در مساله ۱۳۴۵ بیان میکند که نباید از شیاف برای لذت جنسی استفاده کرد . او مردان را ناتوان در کنترول شهوت خود میداند و زن را صرفا یک کالای جنسی . بعد از انقلاب دورانی به وجود آمد که بیماران جنسی مذهبی مجالی برای سوء استفاده داشته باشند (بیمارانی چون سعید طوسی ، هائری زاده و هزاران بیمار جنسی مذهبی دیگر )
به طور خلاصه میتوان گفت که او ابتدا خود را با حیله وارد نسب ایرانی ها نمود و سپس با فتوا داد بر علیه رژیم محمد رضا شاه ، سعی کرد نام خود را سر زبان ها بیندازد و شناخته شود ، بعد از آنکه در بین اقوام ایرانی شناخته و پذیرفته شد ، کتاب شیطانی و مخوفش را با خود آورد ، حال دیگر اکثریت مسلمانان ایران بدون اینکه کتاب او را حتی بررسی کرده باشند ، کتابش را بر تاقچه خانه خود نهادند و او را مرجع خود قرار دادند ، اما افسوس که ما در دوران قبل انقلاب ماری را در آستین پرورانده بودیم که بعد از انقلاب تبدیل به اژدهایی شد که مهارش نا ممکن بود .
نویسنده : سید جمال الدین سجادی نیا
از فعال حقوق بشر https://jamalsajadi.blogspot.com/?m=1
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر