پدرش از اول صبح جلوی درب زندان به ملاقات پسرش میآید (از پدر آرش صادقی میگویم) و مادرش در جریان هجوم وحشیانه ماموران وزارت اطلاعات به خانهشان بر اثر ضربه، دچار خونریزی مغزی شد و مظلومانه درگذشت. همسرش (گلرخ ایرایی) یک فعال حقوق بشر مخالف اعدام به ۶ سال زندان محکوم شد و در زندان اوین تحمل کیفر میکند (کیفر دفاع از حقوق انسانها) و خودش هم به همان دلیل دفاع از حقوق بشر و مخالفت با اعدامهای جنایتکارانه به ۱۹ سال زندان محکوم شد و بر اثر آسیبهای ناشی از دوران بازجویی که منجر به شکسته شدن بازو و کتفش گردید، بدون معالجه در سلول انفرادی رها شد. حال به دلیل تکثیر بیش از حد و غیرعادی سلولی در ناحیه دچار شکستگی با نوعی تومور سرطانی مواجه شده که یک سال و نیم است از دردهای آن به خود میپیچد و بر اثر ضایعات ناشی از اعتصاب غذای طولانیمدت توان هضم هیچ غذایی را نداشته و وزنش به ۴۳ کیلو رسیده است.
اینها و بسیاری ناگفتههای دیگر قلبم را به درد نیاورد… ولی بشنوید؛
آری، آنگونه مادرش را از او گرفتند و همسرش (گلرخ) را به زندان انداختهاند و خودش در زندانی دیگر در وضعیتی وخیم با ظهور تومور سرطانی که امانش را بریده و جز با مسکنهای قوی نمیتواند بخوابد… البته که پدر دلنگرانش باید ساعتها قبل از شروع ملاقات جلوی درب زندان برای ۲۰ دقیقه ملاقات منتظر بماند.
اینها و بسیاری ناگفتههای دیگر قلبم را به درد نیاورد… ولی بشنوید؛
مادر همسرش (گلرخ) با قلبی نگران و پرغصه از زندان و شرایط زندان دخترش بعد خبر ابتلای آرش (یا مادرش که الان به منزله فرزند دیگر اوست) به سرطان و شرایط وخیم او در زندان عاجزانه و ملتمسانه به سراغ دادستان میرود که حداقل چند دقیقه حتی در پشت شیشه با آرش ملاقات کند… انسان نمایی “رستمی”نامتازهبهدورانرسیده، این در مقام معاون دادستان، ملاقات او را با آرش مغایر با امنیت و مصلحت نظام میبیند و در جواب میگوید: ملاقات شما با او را مصلحت نمیدانیم…!!
این چند خط دلنوشته را نه به عنوان شکایت و نه به عنوان اعتراض نوشتم، بلکه تنها یک نمونه دیگر را میخواستم برای هموطنان و مردممان بازگو کنم که بدانند در این کشورمان چه موجوداتی در راس امور قرار دارند و به خاطر بسپارند… وگرنه…
من از روئیدن خار سر دیوار دانستم / که ناکس کس نمیگردد، بدین بالانشینیها
سعید ماسوری، همبند آرش صادقی در زندان گوهردشت کرج”
در مورد نویسنده این نامه گفتنی است، دکتر سعید ماسوری، متولد ۱۳۴۴ است. وی به منظور ادامه تحصیل در کشور نروژ به سر میبُرد تا اینکه در اردیبهشتماه سال ۱۳۸۰ به خانواده سعید اطلاع دادند که سعید در حین بازگشت به ایران توسط مأموران وزارت اطلاعات در شهرستان دزفول دستگیر شده است.
آقای ماسوری از زمان دستگیری مدت ۱۴ ماه را در سلول انفرادی اداره اطلاعات اهواز سپری کرد و پس از آن به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد.
این زندانی سیاسی در سال ۱۳۸۱ و در دادگاه انقلاب تهران به اعدام محکوم شد ولی در نهایت حکم وی به حبس ابد تقلیل پیدا کرد.
این زندانی سیاسی در طی ۱۸ سال تحمل حبس، بارها و در مواجهه با اقدامات غیرقانونی مسئولان زندانها و نیروهای امنیتی دست به اعتصاب غذا زده و سابقه آسیبدیدگی جسمی و محرومیت از مراقب پزشکی در زندان را نیز دارد.
وی در حال حاضر در بند زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرج هجدهمین سال حبس خود را سپری میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر